یاسینایاسینا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

یاسینا ناناز مایی تو هدیه قرآنی

دو هفته اول نازگل طلا

عسلک خانم ما یه دوازده روزی زودتر از 40 هفته به دنیا اومد. البته طفلی خودش تمایلی به بیرون اومدن نداشت. بس که منو باباجون دلشوره داشتیم که نکنه خدایی ناکرده اتفاقی برای عشقمون بیفته. برای همین زودتر رفتیم برای عمل. تواین دوازده روز اول، خوشگل خانم هم خیلی جدی باهامون قهر بود و اصلا نگاهمون نمیکرد. تمام روز رو می خوابید و شب کمی بیدار می موند.  ای جان، خیلی بی آزار و آروم بود. واقعا با فرشته ها تفاوتی نداشت. برای واکسن روز سوم هم که رفتیم جیکش در نیومد. ای ناز مامانا ولی امان از روزی که تازه فهمید که چه خبره       ...
6 تير 1397

دست به قلم شدن مامانا

سلام. من مامانا هستم یا همون مامانی سمانه. شرمنده دخترکم شدم که تا به حال وقت نکردم تا براش وبلاگ بنویسم. آخه تا چند ماه وضعیت جسمیم خوب نبود و هم به خاطر خواهرجون سایدا که مدرسه میرفت درگیر بودم. ولی خدا رو شکر امروز تونستم استارت بزنم. حالا مثل وبلاگ سایداجون، برای یاسیناجونم با عشق مینویسم . یا علی ...
6 تير 1397

لحظه تولد

سلام. من یه فرشته ناز هستم که روز 8 تیر سال 1396 ساعت 1 ظهر در بیمارستان فلسفی شهرستان گرگان پا به این دنیای خاکی گذاشتم.  البته مراسم استقبالم یه کم طولانی شده بود. چون خانم دکترم( دکتر تابنده) به خاطر ترافیک اتاق عمل بیمارستان کمی دیرتر اومده و از 8 صبح مامان جون و باباجون و خواهرجون و مادر و پدر و عموجون و زن عموجون رو معطل کرده. البته از همه بیشتر مامان جون اذیت شده که یه انتظار دردناک رو تجربه میکرد. همونجا تصمیم گرفت که اگه خدا مهربونی کنه و یه دختر سالم بهش بده اسمشو بزاره یاسینا و تا اخر عمرش شبهای جمعه برای سلامتی این هدیه باارزش سوره یاسین تلاوت کنه. بالاخره ساعت 2 مامان جون از اتاق عمل با یه درد غیر قابل توصیف بیرون اوم...
6 تير 1397
1